یک پسر در حمام....

ساعت ۴ بعد از ظهر.

۱ـ همون طور که رو تخت نشسته ٬ لباساشو میکنه. هر کدوم رو پرت میکنه یه گوشه اتاق.

۲ـ نیم وجب حوله رو میگیره دور باسنش و میره به سمت حموم.

۳ـ می ایسته جلوی آیینه. شکمش رو میده تو. بازو میگیره. فیگور چپ٬ فیگور راست٬ نیم ساعت قربون صدقه خودش میره٬ (این قدوبالا رو ببین چه کرده .لای لای لالای لای)مامان جونش هم از تو آشپزخونه تایید میکنه.

۴ـ زیر بغلش رو بو میکنه و رنگ چهره ش بر میگرده. سبز٬ آبی٬ بنفش...

۵ ـ در کمد شامپو ها رو باز نمیکنه چون اصلا توش چیزی نداره.

۶ـ با قالب صابون سبزش زیر بغلهاشو کف مالی میکنه. یه عالمه  مو می چسبه به صابون.

۷ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم میشوره.

۸ ـ نرم کننده مو؟؟؟ برو بابا !

۹ـ زیر دوش میگوزه و به خاطر اکو شدن صداش تو حموم ٬کر کر میخنده . 

۱۰ـ دو دقیقه بعد دوباره میزنه زیر خنده٬ آخه این دفعه بوش رسیده به دماغش.

۱۱ـ  چاه حموم رو هدف گیری میکنه و میشاشه توش.

۱۲ـ از زیر دوش میاد بیرون و یکهو می بینه یادش رفته بوده در حموم رو ببنده. و همه فرش و کف خونه خیس شده.( بیخیال...مامان خشک میکنه) 

۱۳ـ حوله فسقلیش رو می پیچه دور باسنش و همون طور خیس خیس میره تو اتاق. 

۱۴ـ حوله خیس رو پرت میکنه رو تخت و ۲ دقیقه ای لباس می پوشه.

ساعت ۴:۱۵ بعد از ظهر.

نظرات 4 + ارسال نظر
سینوس پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:10 ب.ظ http://sinus.blogsky.com

حاجی خیلی توپ بود.
پیش منم بیا خوشحال می شم.
موفق باشی.

قربانه شما بروم لطف داری

سینوس جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:12 ب.ظ http://sinus.blogsky.com

سلام .
مرسی که به من سر زدی.
آقا من وقتی لوگوی شما رو تو بلاگم قرار میدم بلاگم میریزه به هم.حالا شما هر کاری بگید من می کنم.
موفق باشی.

سعید یکشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:38 ب.ظ

اه اه ... رضا تو همیشه این کارا رو تو حموم میکنی....آبروی هر چی پسره بردی...

[ بدون نام ] شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:24 ب.ظ

کس شعر زیاد نوشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد