مسابقه  ویژه به مناسبت دهه فجر
ایا کسی می تواند نام همه این عکس ها را بگوید
جایزه هم دارد(۲۰عکس به انتخاب شما)

این متن تکراری است ولی چه می شه کرد

ٌ خواهرم مکن این کار را!

خواهرم در کوچه آرایش مکن!
از جوانان سلب آسایش مکن

گیسوان از روسری بیرون مریز
بر مسیر دیدگان افسون مریز

خواهرم دیگر تو کودک نیستی
فاش می گویم عروسک نیستی

خواهرم ، این لباس تنگ چیست؟
پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟

خواهرم اینقدر طنازی نکن!
با امور شرع لجبازی نکن

در امور خویش سرگردان مشو
لایق چشمان نامردان مشو

خواهرم ، پاچه ت چرا اینقد شده؟
راست راستی، این تریپت بد شده !

پاچه ات ، کوتاه و برمودایی است
خشتکت چسبیده بر یک جایی است !

خواهرم ، این خط چشم، ایرانی است؟
امتدادش یک کمی طولانی است!

خواهرم گیرم که مو بر می زنی،
مو ی پا و دستها را میکنی ،

زیر ابروی تو ای خواهر ! کجاست؟
زیر ابروی تو ، رکن دین ماست!

خواهرم ، تاتوی ابرو میکنی؟
ابرو هشتی ، شینیون مو میکنی؟

خواهرم ، مو را چرا مش می کنی؟
توی مویت هی چرا کش میکنی؟

خواهرم ، رنگ برنزه ، رنگ توست؟
این دو چشمم ، یک دو ساعت ، منگ توست !

چاک مانتو ، تا لب باسن چرا ؟
بردن دل از داداش و من چرا ؟

خواهرم من دیده ام چت میکنی
توی چت ، جلب محبت میکنی!

این دماغ سر بالا ، از بهر کیست ؟
بهتر از من ، از برایت ، مرد نیست!

خواهرم ، این ریش و پشمم ، مهر تو !
برده از من ، دین و دل ، این چهر تو !

جون من، صیغه میشی ، با مهر کم ؟
گر بخواهی ، کل ریشم می زنم!!!

ازدواج ، از سنت پیغمبر است
هر که این سنت نیابد ، بس خر است !

شاید روزی ما ...

سه شنبه ۳۰ دی ماه ... حدود ساعت ۵ بعد ازظهر ... نمازخانه  ...

آی دزد !!! ... دزد !!! ... ایهاالناس به دادم برسین !!! ... کفشهامو بردن !!!  

آری ... این همان شیون و ناله های دوست عزیزم اصلان بود ... اصلان بد اقبالی که برای خواندن فیزیک ۳ به نمازخانه رفته بود اما چشمان معصومش هنگام بازگشت دیگر کفشهای خود را ندید !!! ... به محض انتشار این خبر ستاد بحران به منظور همدردی و فراهم آوردن یک جفت دمپایی برای شخص مالباخته فعالیتهای گسترده خود را  آغاز کرد اما صد افسوس که حتی یک نصفه دمپایی پاره هم در این محیط علمی یافت نشد !!! سرانجام یکی از دوستان خیرخواه و با مرامی که حس نوعدوستی در وی قلیان کرده بود حاضر به قرض دادن یک جفت دمپایی ابری با قرار وثیقه و ضمانت ریش سفیدان به وی شد ...

بله دوستان ... اصلان قصه ما با دمپایی ابری امتحان فیزیک داد ... با دمپایی ابری به خانه بازگشت ... و از شانس بد او در راه پله خیس ساختمان با همان دمپایی ابری به زمین خورد !!!

حرف آخر : آقایی که کفشهای این بچه رو دودر کردی ... تو خجالت نمی کشی ؟ ... مگه خودت خواهر مادر نداری ؟!!!‌... خودت خوشت میاد دخترهابهت بخندن ؟ ... مال دزدی که خوردن نداره ... خرج دوا درمونت میشه بیچاره !!!

اصلان دوستت داریم ... شاید روزی ما ... !!!