اشکی ازشاخه فرو ریخت مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید، یادم آید که از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
لبان از گفتن باز ماند
گرز رستم ۱ ساعت تو کونت چون خیلی لازم داری و بهت مید
OBI
با سلام. برای استفاده از و همکاری در تالارهای گفتگوی سایت بیرالمالی از شما دعوت بعمل میاید