Look what I can do! I can walk, I can run, I can
read! I like to do stuff, and there's a whole
big world out there to do it in. Just so long
as I can take my blankie and my Mommy and my
three best friends with me, of course
بیا و مرا ببر
دیگر نه افتاب گر گرفته زبانم را روشن می کند
نه بال بال شب پره ای جانم را می شکافد
و نه شبنمی در قلبم اب می شود
بیا
و دستم را بگیر
و خرده ریز این کلمات را
از پیشم جمع کن
باید به خواب روم
پیش از ان که پرندگان بر خیزند
و شکوفه های تگرگ زده را
در پایم ببینند .
پرنده ی سرما زده
بر من فرود ای
دانه ی گندمی که در راهم گم کردی
در قلبم
خوشه کرد
شمس لنگرودی
بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده ام
هم چو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام
شمع طرب ز بخت ما اتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام
حاصل دور زندگی صحبت اشنا بود
تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام
تا به کنار من بدی بود به جا قرار من
رفتی و رفت راحت از خاطر ارمیده ام
چون به بهار سرکند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده ام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام